هیچ میدانی ز دَرد من هنوز از درون گرم و سرد من هنوز؟ هیچ میدانی چه تنها مانده ام؟ چون صدف در عمق دریا مانده ام. هیچ میبینی زوال برگ را ابتدا و انتهای مـــرگ را؟! هیچ میبینی نهاد و ریشه را یاد داری لذت اندیشه را هیچ میبینی چه سبز است این درخت شاخه ای میچینی از اشجار بخت؟ هیچ باران را تماشا میکنی چشمه ساران را تماشا میکنی؟ میزنی دستی به گیتاری هنوز؟! میدمد از پنجه ات باری هنوز؟ هیچ سازی در صدایت میخزد! نقش پروازی ز پایت میخزد؟ هیچ میدانی زبان من چه بود؟ شعر: در نهایت جمله آغاز است عشق...
دل نوشته: برگ های طلایی
دل نوشته .ً.. (آدما ها)
میبینی ,میدانی ,هنوز؟ ,مانده ,تماشا ,ز ,هیچ میدانی ,هیچ میبینی ,را تماشا ,هنوز؟ هیچ ,به گیتاری
درباره این سایت